حسين ديگر هيچ نداشت كه فدا كند، جزجان كه ميان او و اداى امانت ازلى فاصله بود...و اينجا سدره المنتهى است. نه...كه او سدره المنتهى را آنگاه پشت سر نهاده بود كه از مكه پاى در طريق كربلا نهاد ... وجبرائيل تنها تا سدره المنتهى همسفر معراج انسان است. او آنگاه كه اراده كرد تا از مكه خارج شود گفته بود :" مَن كانَ فينا باذلاً مُهجَتَهُ وَ مُوَطناً عَلى لِقاءِ اللهِ نَفسَهُ فليَرحَل معنا ، فاِنّى راحِلٌ مُصبِحاً ان شاءَ اللهُ تَعالى " . سدره المنتهى مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است ، عقل بى اختيار. اما قلمرو آل كسا، ساحت امانتدارى و اختيار است و جبرائيل را آنجا راه نمى دهند كه هيچ ، بال مى سوزانند . آنجا ساحت انّى اَعلمُ مالاتَعلَمون است، آنجا ساحت علم لدنى است ، رازدارى خزاين غيب آسمانها و زمين. آنجا سبحات فناى فى الله و بقاى بالله ، و مرد اين ميدان كسى است كه با اختيار از خويش در گذرد و طفل اراده اش را در آستان ارادت قربان كند... و چون اينچنين كرد در ميابد كه غير او در عالمْ اختيار و اراده اى نيست و هرچه هست اوست .