: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: آرشيو يادداشت ها :
دوستت دارم و با عشق تو من در جنگم
لیک هرگز تو ندانی که چه سان دلتنگم
قلب می سوزد و می سازد و گوید بر من
که نگو هیچ تو از درد و غم خون رنگم
آن قد و موی بلند و آن همه ناز نگاه
کی رود از دل بیچاره چون آونگم
رفتی حتی نگرفتی خبری از من و ما
ای دریغا ز اسارت عشق همچون سنگم
گفته بودند که معشوق ندارد مسلکی
دور باد این بی وفایی از دل یک رنگم
یا من لا یشغله سمع عن سمع
شنیده بودم که با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت..
و من می گویم که بر هر چه عشق که نام تو را بتوان نوشت...
عشق زمینی فقط در صورتی ارزش دارد که نام الله را بر قلب و روح و جان حک کند.
عشقی عشق است که عشق حقیقی را روز به روز در وجودت شعله ور تر کند و راهی باشد برای رسیدن به آنجا که باید برسی.
و شعر، شعر است و هر کسی از ظن خود یارش شود.
و زیبایی شاعر بودن در این است که با شهامت هر چه بر زبانت جاری می شود که ارزش ثبت شدن دارد را بر کاغذ بیاوری و از ظن خود یار شدن را هم باید پذیرفت...
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.