: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: آرشيو يادداشت ها :
رسم شیدایی
عشق را بر گل مینگر ما زلیخا نیستیم
بر نگاری عاشقیم و مجلس آرا نیستیم
.......
در هوای مهر او گیسو پریشان می کنیم
سرزنش ما را مکن ما چون زلیخا نیستیم
.......
برق ایمان کسان ما را به خود مسحور کرد
ای تو از دل بی خبر ما چون تو شیدا نیستیم
.......
از هوی پاکیم و از معشوق مهجوریم و دور
در نجابت برترو بر کس هویدا نیستیم
.......
رسم شیدایی زما آموز، رسم دلبری
راز خود پنهان نموده گرچه تنها نیستیم
.......
دم به دم در یاد اوغم را به شادی می بریم
بارها در خود شکسته لیک رسوا نیستیم
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
یا حبیب قلوب الصادقین
مگر نمی گویند دنیا زندان مومن و بهشت کافر است.
تن را دیگر تاب ماندن در این چارچوب سیاه و سفید نیست.
قفس سیاه و سفیدی که عده ای با عینک رنگی به آن می نگرند.
دلم هوای بوی خاک کرده، بوی خاک نم دار تمام فضای روحم را پر کرده است.
چارچوبی از خاک با سقفی از خاک و بوی خاک.
که از این خانه است که باید پر کشید تا عرش معبود.
باید خاکی شد تا افلاکی شد.
همه از اوییم و به سوی او باز میگردیم.
دلم برای او تنگ شده، باید سوخت و ساخت.
معبودا، دلم عزت ابدی می خواهد.
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
راز پرستو
و پرستو که دلش نازک بود
با دو بال سپید و رها
دردهای درون را به سینه فشرد
رازهای سینه را چو برون نهاد
قلب کوچک او شعله شد بگداخت
و در آن گداختن بود که شنید
سری آسمان به او در میان بگذاشت
بال ها را گشود و تنها رفت
عطر و رنگش هنوز در آسمان
رنگ آبیش هنوز دیدنی است
در میان بی کران زمان
چون برفت و اوج بگرفت او
بانگ عشق بلند سر داد
من و آسمان یکی هستیم
داد از این زمانه و بیداد
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
یا حسین ع
گل سرشتم، فرش راه حسین ع
جانم عشقم، همه برای حسین ع
قلب و روحم، ضریح پاک حسین ع
هر دو دستم، فدای جان حسین ع
جام هستی تربت ناب حسین ع
عشق و مستی غربت یاد حسین ع
اشک چشمم همه به پای حسین ع
وقف شد زندگیم، به نام حسین ع
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
گوش کن
سکوت اختیار مکن
خوب گوش کن
باز هم می گویم ، سالهاست صدای سکوت شب، در سرسرای وجودم پرسه می زند
و این بار صدای گام های مهیبش وجودم را می لرزاند
وچه زیباست اگرپرمعنا ترین لحظاتم منطبق باشند به روی هم
و چه زیباست اگر در کنا رطلا یی دریای بیکران مرگ، آرام وآرام باشم و احساسات آبیم
را بنشانم کنار هم
گریه نکن
احساس کن وبه دستهای پر هیبت او نگاه کن
گریه نکن
و این بار باید که تسلیم شوی
برای دیدن معبود باید که تسخیر شوی
آهسته و آهسته جان را تقدیمش نما
در راه آسمانی شدن ، در راه تحسینش نما
صدا کن
به طلوع ستاره ها ، به صفای دلت ، به امید خدا رها کن
صدا کن
و چو رفتی ، من شکسته پر خونین دل تنها ، در این غمهای نا پیدا
به زیبایی به یاد بودنت در راه منزلها
فشاندم قطره ی اشکی به یاد آن دل تنها
و در آخر همه عشق و امیدم حس و شعری را
به هم پیوسته و درهم، در این ماتم سرای غم
به یاد بانوی تنهاترین در ماجرای عشق هم
بی دلترین، من سرودم گر ببخشاید به من
باشد گشاید خاطرم پرآه ، آهم را ز اشک پر سازد که این دل بشکند یک سر، بریزد سفت
گردد وانگهی راحت دهم جان را به زیبایی، روم بر عرش سبحانی
که با زیبا ترین ناله ها و عشق ها و بندگی ها سر به سجده در کنارش تا ابد
منزل بگیرم.
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
توهستی تو،ای تو نور دلم، هستی قلبم، عشق و معبودم
توهستی تو، علت هستم ،عاشق ومستم ،شرط وجودم
شبانگاهان، با آه و با ناله، من تو را خواهم ای خدای دل
تو معشوق و راز من هستی ،ای نماز من ،بی نیازی دل
به نام تو ،من به یاد تو ،لحظه های من می شود در هم
فدای تو ای شفای من ،با حضور تو ، می زنم هر دم
همی خواهم معرفت از حق ،یاریم فرما، ای شه والا
خدای من، ای خدای عشق، یاریم فرما، مهربان مولا
بیا آقا، بی وفایم من، خود همی دانم، بر وجودم شرم
ولی تا تو صاحب فضلی، ای کریم حق ،من ندارم غم
الا هست و نیست ما هستی، انتظار تا کی، خسته ایم آقا
همه درها بسته بر رویم جز امید تو ،پس بیا آقا
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
شبی غمگین و خسته
با دلی در هم شکسته
درد دل کردم تو را
ای بهترین یارم خدا
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
کاروان اسرا منزل به منزل می روند
آل زهرا با خدا غمگین و تنها می روند
دیده ها پر خون و دل ها از غمش بی دل شوند
اهل بیت بی حرم با سوز از دل می روند
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
عشق یعنی از خودم بی خود شوم
عشق یعنی در نگاهت گم شوم
عشق یعنی عرش او در ملکوت
عشق یعنی انتظار یعنی سکوت
عشق یعنی التهاب اضطراب
عشق یعنی گریه زاری وقت خواب
عشق یعنی لحظه ها ی زندگی
عشق یعنی دوری و درماندگی
عشق یعنی با تو بودن تا سحر
عشق یعنی لحظه ای بر من نگر
عشق یعنی خیره ماندن هر نظر
عشق یعنی بودنی بی تاب تر
عشق یعنی حق یعنی حق خدا
عشق یعنی عاشقی حین دعا
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.
چه خوشا در اوج مستی که من از نفس بیفتم
که برای مرغ جانت دگر از هوس بیفتم
دل من دو دیده تر ، به هوای روح پاکت
همه تن شبای خسته که به یاد تو بخفتم
به همه صفای قلبت ، گره نگاه مستت
ز نگاه خصم مردم ، دلم از جفا بشستم
چه خوشا کویر راهت شکن زلف سیاهت
دل پر امید و زارم ز دعای تو نیفتم
همه عشق من امیدم ، همه طعنه ها شنیدم
به فدای چشم ماهت که من از غمت نخفتم
همه ی صفای هستی ، معنی خدا و مستی
همه بلبلان بخوانند که در انتظارت هستم
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.